در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزاد

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزاد

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

آخرین وصیت پیامبر: از حاکم بی‌رحم و زورگو برحذر باشید



چکیده :حاکمان مسلمان با چه شیوه ای باید حکومت نمایند تا راه و رسم جاهلیت قریش دگربار به جامعه اسلامی باز نگردد، مردم گرفتار جهل و جور حاکمان نشوند و کسانی به نام اسلام و به عنوان خلیفه پیامبر و یا امیرالمومنین بساط سلطه و سیطره بر مردم نگسترانند. این از دغدغه های مهم پیامبر اسلام در واپسین لحظات عمر شریفشان بود. / حاکمان مستبد تلاش می‌کرده اند تا مهم‌ترین عامل جهالت را، یعنی فقر، برای تداوم سلطه خود حفظ کنند. لهذا این دغدغه پیامبر اسلام است که مبادا والیان پس از او جامعه را در اثر سوء تدبیر یا سودجویی به فقر و تباهی بکشانند. / اگر حاکمان اسلامی، به عنوان اسلام، استبداد بورزند و تهدید و دروغ و پیمان شکنی و هنجارکشی را وسیله حکومت کردن قرار دهند، نتیجه آن بازگشت جاهلیت و محو حقیقت اسلام خواهد بود، هرچند شعایر آن بماند....

محمدتقی فاضل میبدی

بر اساس روایت امام صادق (ع) (اصول کافی، ج۲، ص ۳۴۸) آخرین سخنرانی پیامبر(ص) در مسجد، در حضور مهاجرین و انصار راجع به چگونه حکومت کردن والیان پس از خود بود. یعنی در آخرین نطق پیامبر(ص) سخن بر سر مسایل فرعی یا کلامی، امثال جبر و اختیار، حدوث و قدم قرآن نبود و سخن بر سر این نیست که چه کسی حکومت کند؛ چرا که بر اساس پاره ای از روایات، و در اعتقاد شیعه این مسئله را بارها در پیش متذکر شده بود.

اما آن چه اهمیت آن بیشتر می نمود این که حاکمان مسلمان با چه شیوه ای باید حکومت نمایند تا راه و رسم جاهلیت قریش دگربار به جامعه اسلامی باز نگردد، مردم گرفتار جهل و جور حاکمان نشوند و کسانی به نام اسلام و به عنوان خلیفه پیامبر و یا امیرالمومنین بساط سلطه و سیطره بر مردم نگسترانند. این از دغدغه های مهم پیامبر اسلام در واپسین لحظات عمر شریفشان بود. رسول اکرم داستان احبار و رهبان در ادیان یهودیت و مسیحیت نیک می دانست که چگونه آنان به نام دین، آدمیان را اسیر و بی اراده ساختندوبندگی خدا را به بندگی قدرت برگرداندند و در نهایت دین خداوند را به نفع طبقه حاکم به تحریف بردند. در هر صورت هنگامی که پیامبر(ص) داستان مرگش برایش حتمی گشت ودر]تش تب می سوخت، لحظاتی احساس آرامش کرد وفرمود: مهاجر و انصار با سلاح برای نماز جمع شوند. مردم در مسجد گرد هم آمدند و حضرت بر فراز منبر قرار گرفت و سخن خود را چنین آغاز کرد: «اذکرالله الوالی من بعدی علی امتی؛ خدا را به یاد آن کس می آورم که پس از من والی مسلمین است»، «الایرحم علی جماعة المسلمین؛ این که –برای حفظ قدرت- بر ملت رحم نیاورد. – و غضبش را بررحمتش چیره سازد. – برای جلوگیری از این بی رحمی می فرماید: « فاجل کبیرهم و رحم ضعیفهم؛ حاکم مسلمین باید بر بزرگان و سالخوردگان حرمت گذارد».- در جامعه برای آنان نگاه و حقوق ویژه منظور بدارد- و نسبت به ناتوانان و درماندگان و کسانی که ضعف فکری و مالی دارند شفقت و مهربانی بورزد. «و وقر عالمهم و لم یضر بهم فیذلهم؛ دانشمندان و خردمندان را مورد کرامت و وقار قرار دهد». – به گونه ای نباشد که به فرموده امام علی(ع): عالمان دهان بسته و جاهلان بر فراز نشسته باشند.

به تعبیر مولوی:

جاهلان سرور شدستند و زبیم
عالمان سرها کشیده در گلیم

یا به قول فردوسی:

هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نبودی سخن جز به راز

یا به قول حافظ:

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس

یا به قول عشقی:

به جای این که نشینید مرغهای قشنگ
بر سر شاخه گل، خفته اند بر سر سنگ

و در نهایت به قول سعدی:

نفس خروس بگرفت که تو بتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی

دلسوزی پیامبر برای عالمان به گونه ای است که به حاکمان پس از خود هشدار می دهد که مبادا آنان به ذلت و خواری بیفتند و جامعه مسلمین را ترک گفته وبه جای دیگر پناه برند، یا به خاطر استقلال اندیشه آنان را راهی زندان ساخته یا به چوبه دار بسپارند.

«و لم یغفر هم فیکفرهم؛ روش حکومتها به گونه‌ای نباشند تا جامعه را گرفتار فقر و تهیدستی نمایند که نتیجه آن کفر و الحاد خواهد بود.

پیامبر اسلام در جایی دیگر فرمودند: «کاد الفقر ان یکون کفرا؛ زود باشد که فقر، کفر در پی داشته باشد.» بعداً فرمودند: پروردگارا از فقر و کفر به تو پناه می برم. سخن افلاطون این است: دو چیز جامعه را به نابودی می‌کشاند؛ یکی ثروت انباشته و دیگری فقر. زیرا تراکم ثروت باعث فساد است و فقر موجب جهالت. در جوامع استبدادزده همواره دو چیز حکومت می کرده؛ یکی فساد اقلیت و دیگری جهالت اکثریت و مهم ترین عامل جهالت فقر و ناداری مردم است.

حاکمان مستبد تلاش می‌کرده اند تا مهم‌ترین عامل جهالت را، یعنی فقر، برای تداوم سلطه خود حفظ کنند. لهذا این دغدغه پیامبر اسلام است که مبادا والیان پس از او جامعه را در اثر سوء تدبیر یا سودجویی به فقر و تباهی بکشانند. امروز عالمان جرم شناس بر این باورند که درصد بالای جرایم اجتماعی زاییده فقر و ناداری است و عامل عمده آن سوء تدبیر یا سودجویی حاکمان است. علت این که در اجرای حد سرقت گفته اند اگر سرقت در سال قحطی (عام المجاعة) صورت گرفت، نباید اجرای حد شود؛ زیرا گرسنگی و فقر از شدت جرم می‌کاهد. پیامبر اسلام نیک می‌دانست که این فقر چه بلایی به سر جامعه می‌آورد و مسئول آن را حاکمان دانست. لهذا این هشدار فراروی والیان گذاشت و فرمود: حاکم پس ازمن خدا را در نظر داشته باشد تا جامعه را به فقر نکشاند. در ادامه فرمودند: و لم یغلق با به دونهم فیاکل قویهم ضعیفهم. حاکمان خود را پشت پرده‌های حفاظت نبردند تا مردم به آنان دسترسی نداشته باشند. – ممکن است معنای دیگری مراد باشد؛ یعنی والیان خود را از انتقاد مردم دور ندارند و درهای دارالحکومة را به روی مردم نبدند تا مظلومان و ستمدیدگان سخن خود را به گوش آنان برسانند. نکته مهم واعجازگونه ای که در این سخنان آخرین پیامبر(ص) مورد توجه است، «چگونه حکومت کردن» است که بسیار مهم‌تر است از این که «چه کسی حکومت کند»درفلسفه های سیاسی امروز کمتر بحث چه کسی حکومت کند مطرح است. آنچه مهم است با چه روشی حکومت شود تا جامعه گرفتار استبداد و در نتیجه ظلم نگردد. در باب حکومت کردن معیارها و شیوه‌ها در صدر اهمیت است. پیامبر اسلام این پیش بینی را در حیات خود می‌کرد که اگر اسلام در سطح قدرت – نه درسطح فرهنگ و مذهب – بسط پیدا کند، و شیوه های انسانی و بشری معمول نگردد، بر سر آن قدرت چه جنگها و چه خونریزی‌ها بروز خواهد کرد که تماماً به عنوان دین است. انسان‌های پاک و خدادوست چون ابوذر، حجربن عدی و امثال آنان که محبوب پیامبر بودند، مطرود خواهند شد و کسانی چون طایفه ابی العاص که مطرود پیامبر بودند محبوب حاکمیت خواهند شد. به نظر می‌رسد علت این که پیامبر این سخنان را به عنوان آخرین خطابه‌های خود قرار دادند، برای این که بیشتر در حافظه تاریخ بماند تا این دینی که برای نجات بشریت آمده، به دست حاکمان اشرار – بفرموده امام علی(ع)- طمع قدرت قرار نگیرد و منافع مردم به پای منافع طبقه حاکم قربانی نشود. زیرا اگر حاکمان اسلامی، به عنوان اسلام، استبداد بورزند و تهدید و دروغ و پیمان شکنی و هنجارکشی را وسیله حکومت کردن قرار دهند، – روش معاویه یا ماکیاول – نتیجه آن بازگشت جاهلیت و محو حقیقت اسلام خواهد بود، هرچند شعایر آن بماند.

منبع: وبلاگ نگاشته‌ها