در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزاد

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزاد

۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

به کجا چنین شتابان!

کوچ خوبی نه؟!دارین به کدوم ناکجا آباد کوچ میکنین؟!مگه آسمون همه جا یک رنگ نیست؟!مگه همه جا یک خورشید نداره تو آسمون آبیش و یک ماه و کلی ستاره تو شبهای تاریکش؟!پس کجای میرین شما!!!!!؟؟؟؟
ویزا و پاسپورتاتونو چقدر زود به زود میدن!!!کدوم سفارت رفتین انقدر زود برگه فرارتونو امضا کردن؟!
کدوم کشور قراره پناهتون بده؟!ما آدمارم پناه میده؟!اونجا عدالت هست؟! امید هست؟!زندگی بدون زندان هست؟!ترس از مآمورو دستنبد هست!؟وقتی میبرنت دادگاه زنجیر به پا هست؟!شکنجه و تجاوز به حریمت هست؟!گشت امنیت اخلاقی هست؟!روزای شلوغ و تظاهرات سکوت هست؟!چماغ و شوکر هست؟!موتور های صدا دار هست که روز تظاهرات سکوت رو مخت راه بره؟!مادرای عزادار هست؟!اوین و کهریزک چی اونجا هست؟!!جایزه چماغ طلایی عدالت مال کی هست؟!
همه اینا هست؟!
منم میخوام بیام امکانش هست؟!قول میدم مثل لاکپشت حرف نزنم تا آخر راه سکوت‍ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ!



آخرین وصیت پیامبر: از حاکم بی‌رحم و زورگو برحذر باشی




حاکمان مسلمان با چه شیوه ای باید حکومت نمایند تا راه و رسم جاهلیت قریش دگربار به جامعه اسلامی باز نگردد، مردم گرفتار جهل و جور حاکمان نشوند و کسانی به نام اسلام و به عنوان خلیفه پیامبر و یا امیرالمومنین بساط سلطه و سیطره بر مردم نگسترانند. این از دغدغه های مهم پیامبر اسلام در واپسین لحظات عمر شریفشان بود. / حاکمان مستبد تلاش می‌کرده اند تا مهم‌ترین عامل جهالت را، یعنی فقر، برای تداوم سلطه خود حفظ کنند. لهذا این دغدغه پیامبر اسلام است که مبادا والیان پس از او جامعه را در اثر سوء تدبیر یا سودجویی به فقر و تباهی بکشانند. / اگر حاکمان اسلامی، به عنوان اسلام، استبداد بورزند و تهدید و دروغ و پیمان شکنی و هنجارکشی را وسیله حکومت کردن قرار دهند، نتیجه آن بازگشت جاهلیت و محو حقیقت اسلام خواهد بود، هرچند شعایر آن بماند...

محمدتقی فاضل میبدی

بر اساس روایت امام صادق (ع) (اصول کافی، ج۲، ص ۳۴۸) آخرین سخنرانی پیامبر(ص) در مسجد، در حضور مهاجرین و انصار راجع به چگونه حکومت کردن والیان پس از خود بود. یعنی در آخرین نطق پیامبر(ص) سخن بر سر مسایل فرعی یا کلامی، امثال جبر و اختیار، حدوث و قدم قرآن نبود و سخن بر سر این نیست که چه کسی حکومت کند؛ چرا که بر اساس پاره ای از روایات، و در اعتقاد شیعه این مسئله را بارها در پیش متذکر شده بود.

اما آن چه اهمیت آن بیشتر می نمود این که حاکمان مسلمان با چه شیوه ای باید حکومت نمایند تا راه و رسم جاهلیت قریش دگربار به جامعه اسلامی باز نگردد، مردم گرفتار جهل و جور حاکمان نشوند و کسانی به نام اسلام و به عنوان خلیفه پیامبر و یا امیرالمومنین بساط سلطه و سیطره بر مردم نگسترانند. این از دغدغه های مهم پیامبر اسلام در واپسین لحظات عمر شریفشان بود. رسول اکرم داستان احبار و رهبان در ادیان یهودیت و مسیحیت نیک می دانست که چگونه آنان به نام دین، آدمیان را اسیر و بی اراده ساختندوبندگی خدا را به بندگی قدرت برگرداندند و در نهایت دین خداوند را به نفع طبقه حاکم به تحریف بردند. در هر صورت هنگامی که پیامبر(ص) داستان مرگش برایش حتمی گشت ودر]تش تب می سوخت، لحظاتی احساس آرامش کرد وفرمود: مهاجر و انصار با سلاح برای نماز جمع شوند. مردم در مسجد گرد هم آمدند و حضرت بر فراز منبر قرار گرفت و سخن خود را چنین آغاز کرد: «اذکرالله الوالی من بعدی علی امتی؛ خدا را به یاد آن کس می آورم که پس از من والی مسلمین است»، «الایرحم علی جماعة المسلمین؛ این که –برای حفظ قدرت- بر ملت رحم نیاورد. – و غضبش را بررحمتش چیره سازد. – برای جلوگیری از این بی رحمی می فرماید: « فاجل کبیرهم و رحم ضعیفهم؛ حاکم مسلمین باید بر بزرگان و سالخوردگان حرمت گذارد».- در جامعه برای آنان نگاه و حقوق ویژه منظور بدارد- و نسبت به ناتوانان و درماندگان و کسانی که ضعف فکری و مالی دارند شفقت و مهربانی بورزد. «و وقر عالمهم و لم یضر بهم فیذلهم؛ دانشمندان و خردمندان را مورد کرامت و وقار قرار دهد». – به گونه ای نباشد که به فرموده امام علی(ع): عالمان دهان بسته و جاهلان بر فراز نشسته باشند.

به تعبیر مولوی:

جاهلان سرور شدستند و زبیم
عالمان سرها کشیده در گلیم

یا به قول فردوسی:

هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نبودی سخن جز به راز

یا به قول حافظ:

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس

یا به قول عشقی:

به جای این که نشینید مرغهای قشنگ
بر سر شاخه گل، خفته اند بر سر سنگ

و در نهایت به قول سعدی:

نفس خروس بگرفت که تو بتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی

دلسوزی پیامبر برای عالمان به گونه ای است که به حاکمان پس از خود هشدار می دهد که مبادا آنان به ذلت و خواری بیفتند و جامعه مسلمین را ترک گفته وبه جای دیگر پناه برند، یا به خاطر استقلال اندیشه آنان را راهی زندان ساخته یا به چوبه دار بسپارند.

«و لم یغفر هم فیکفرهم؛ روش حکومتها به گونه‌ای نباشند تا جامعه را گرفتار فقر و تهیدستی نمایند که نتیجه آن کفر و الحاد خواهد بود.

پیامبر اسلام در جایی دیگر فرمودند: «کاد الفقر ان یکون کفرا؛ زود باشد که فقر، کفر در پی داشته باشد.» بعداً فرمودند: پروردگارا از فقر و کفر به تو پناه می برم. سخن افلاطون این است: دو چیز جامعه را به نابودی می‌کشاند؛ یکی ثروت انباشته و دیگری فقر. زیرا تراکم ثروت باعث فساد است و فقر موجب جهالت. در جوامع استبدادزده همواره دو چیز حکومت می کرده؛ یکی فساد اقلیت و دیگری جهالت اکثریت و مهم ترین عامل جهالت فقر و ناداری مردم است.

حاکمان مستبد تلاش می‌کرده اند تا مهم‌ترین عامل جهالت را، یعنی فقر، برای تداوم سلطه خود حفظ کنند. لهذا این دغدغه پیامبر اسلام است که مبادا والیان پس از او جامعه را در اثر سوء تدبیر یا سودجویی به فقر و تباهی بکشانند. امروز عالمان جرم شناس بر این باورند که درصد بالای جرایم اجتماعی زاییده فقر و ناداری است و عامل عمده آن سوء تدبیر یا سودجویی حاکمان است. علت این که در اجرای حد سرقت گفته اند اگر سرقت در سال قحطی (عام المجاعة) صورت گرفت، نباید اجرای حد شود؛ زیرا گرسنگی و فقر از شدت جرم می‌کاهد. پیامبر اسلام نیک می‌دانست که این فقر چه بلایی به سر جامعه می‌آورد و مسئول آن را حاکمان دانست. لهذا این هشدار فراروی والیان گذاشت و فرمود: حاکم پس ازمن خدا را در نظر داشته باشد تا جامعه را به فقر نکشاند. در ادامه فرمودند: و لم یغلق با به دونهم فیاکل قویهم ضعیفهم. حاکمان خود را پشت پرده‌های حفاظت نبردند تا مردم به آنان دسترسی نداشته باشند. – ممکن است معنای دیگری مراد باشد؛ یعنی والیان خود را از انتقاد مردم دور ندارند و درهای دارالحکومة را به روی مردم نبدند تا مظلومان و ستمدیدگان سخن خود را به گوش آنان برسانند. نکته مهم واعجازگونه ای که در این سخنان آخرین پیامبر(ص) مورد توجه است، «چگونه حکومت کردن» است که بسیار مهم‌تر است از این که «چه کسی حکومت کند»درفلسفه های سیاسی امروز کمتر بحث چه کسی حکومت کند مطرح است. آنچه مهم است با چه روشی حکومت شود تا جامعه گرفتار استبداد و در نتیجه ظلم نگردد. در باب حکومت کردن معیارها و شیوه‌ها در صدر اهمیت است. پیامبر اسلام این پیش بینی را در حیات خود می‌کرد که اگر اسلام در سطح قدرت – نه درسطح فرهنگ و مذهب – بسط پیدا کند، و شیوه های انسانی و بشری معمول نگردد، بر سر آن قدرت چه جنگها و چه خونریزی‌ها بروز خواهد کرد که تماماً به عنوان دین است. انسان‌های پاک و خدادوست چون ابوذر، حجربن عدی و امثال آنان که محبوب پیامبر بودند، مطرود خواهند شد و کسانی چون طایفه ابی العاص که مطرود پیامبر بودند محبوب حاکمیت خواهند شد. به نظر می‌رسد علت این که پیامبر این سخنان را به عنوان آخرین خطابه‌های خود قرار دادند، برای این که بیشتر در حافظه تاریخ بماند تا این دینی که برای نجات بشریت آمده، به دست حاکمان اشرار – بفرموده امام علی(ع)- طمع قدرت قرار نگیرد و منافع مردم به پای منافع طبقه حاکم قربانی نشود. زیرا اگر حاکمان اسلامی، به عنوان اسلام، استبداد بورزند و تهدید و دروغ و پیمان شکنی و هنجارکشی را وسیله حکومت کردن قرار دهند، – روش معاویه یا ماکیاول – نتیجه آن بازگشت جاهلیت و محو حقیقت اسلام خواهد بود، هرچند شعایر آن بماند.

منبع: وبلاگ نگاشته‌ها

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

اعتصاب غذا، پیکار لحظه به لحظه با مرگ



کلمه- پویا اسراری:

پپیشگفتار

خبر اعتصاب غذای ۱۲ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین چند روزی است که در فضای رسانه ای مجازی منعکس شده و تحلیل گران، فعالان سیاسی و مخاطبان فضای مجازی تا حدودی بدان پرداخته اند. شخصیت های سیاسی و فعالان حقوق بشر هر کدام به نوبه خود در جهت انتقال پیام این زندانیان فعالیت کرده اند و با ارسال پیام ها سعی در جلب واکنش ها نسبت به این رویداد مهم دارند. لیکن باید گفت آنچنان که باید و شاید این مساله در صحنه بین المللی ظهور پررنگی نیافته و یا به شیوه درست مورد توجه قرار نگرفته است. شاید یکی از دلایل آن عدم آگاهی کامل از عوارض اعتصاب غذا در بین افکار عمومی است. باید به درستی فهمید اینکه گفته می شود اعتصاب کنندگان جان خود را برای رسیدن به خواسته هایشان در معرض خطر قرار داده اند ، یک شعار سیاسی نیست. چرا که از منظر پزشکی اعتصاب غذا عوارض بسیار جدی بر سلامت اعتصاب کنندگان خواهد گذاشت. لذا در این نوشتار سعی می کنیم که با بررسی علمی عوارض اعتصاب غذا از این منظر نیز توجه خوانندگان را به موضوع معطوف کنیم. امید که این نوشتار سبب آزردگی خاطر و نگرانی بیشتر خانواده محترم این عزیزان اعتصاب کننده نگردد. و در سوی دیگر توجه بیشتر کنشگران مسائل اجتماعی و سیاسی ایران را به خود جلب کرده تا با اقدامات به موقع موجبات انعکاس بین المللی این خبر را فراهم آورده و زمینه تحقق خواسته های به حق اعتصاب کنندگان (و حتی فراتر از آن آزادی زندانیان سیاسی) را با جلب حمایت ها و فشار های بین المللی مهیا کنند. باید دانست که هر روز این اعتصاب غذا عوارض وخیمی برای اعتصاب کنندگان در پی دارد و لذا ادامه این اعتصاب نه خواسته است و نه ممکن. حال که قهرمانانی در اوین با پذیرفتن عوارض این اعتصاب جان خود را به خطر انداخته اند ، بر همه ماست که به موقع برای تحقق خواسته هایشان یاری شان کنیم.

اعتصاب غذا چیست؟

اعتصاب غذا به عنوان یک روش بیان خواسته ی بدون خشونت به حالتی گفته می شود که فرد برای به دست آوردن خواسته خود یا رسیدگی به حقی که پایمال شده از خوردن و گاه آشامیدن پرهیز می کند. اعتصاب غذا می تواند به مرگ فرد منجر شود و بنابراین باید آخرین حربه ای باشد که فرد برای بیان نظرش یا به دست آوردن چیزی از آن استفاده می کند.

اعتصاب غذا چه اثرات بهداشتی دارد؟

اثرات بهداشتی اعتصاب غذا به مدت اعتصاب غذا بستگی دارد. همچنین به اینکه به اصطلاح اعتصاب غذا خشک است یا تر. مراد از اعتصاب غذای خشک حالتی است که فرد از نوشیدن مایعات هم پرهیز می کند و در اعتصاب غذای تر غذا نمی خورد ولی از مصرف آّب پرهیز نمی کند.

باید توجه داشت که مرگ می تواند در هر لحظه از زمان اعتصاب غذا اتفاق بیفتد و این به میزان سلامت قبلی فرد و تطابق ارگان های بدن با وضعیت جدید ارتباط دارد. اما به طور کلی اثرات بهداشتی اعتصاب غذا به شرط اینکه فرد اعتصاب کننده دارای سلامتی نسبی باشد و به اعتصاب غذای تر (از نوشیدن آب خودداری نمی کند) پرداخته ،.به شرح زیر است.

  1. هالوسیناسیون و آسیب به مغز بعداز ۳ هفته

  2. صدمه به بافت عضلانی بعداز ۴ هفته

  3. ضعف سیستم استخوان بندی بعداز ۴ هفته

  4. احتمال آسیب دائمی به بخش هایی از مغز بعداز ۴ تا ۵ هفته

  5. احتمال آسیب دائمی به ارگان های داخلی بعداز ۴ تا ۵ هفته

  6. نارسایی ارگان های داخلی بعداز ۴ تا ۵ هفته

برای افرادی که سابقه عارضه های قلبی یا کلیوی ، دیابت و زخم معده یا اثنی عشر را دارند ، اعتصاب غذا می تواند اثرات وخیمی در پی داشته باشد.

در ادامه این نوشتار سعی می کنیم که عوارض روز به روز ادامه اعتصاب غذای تر را بررسی کنیم.

عوارض روز به روز اعتصاب غذای تر

بدن انسان بدون غذا می تواند برای مدت کوتاه چند روزه به حیات خود ادامه دهد که طول این مدت برای اشخاص مختلف متفاوت است. وقتی غذا مصرف نشود، بدن برای تامین انرژی مورد نیاز از منابع خود استفاده می کند.

در ۴ تا ۸ ساعت اول اعتصاب غذا ، گلوکز (قند) موجود در جریان خون استفاده می شود. گلوکز تنها ماده غذایی است که بوسیله مغز و شبکیه استفاده می‌شود و بنابراین حفظ غلظت گلوکز خون ، بسیار ضروری است. پس از اینکه گلوکز موجود در خون تمام شد، منابع گلیکوژن (نشاسته) موجود در کبد و ماهیچه ها برای تولید گلوکز مورد استفاده قرار می گیرند(۱).

بعد از حدود ۳ روز نشاسته موجود نیز تمام می شود و بدن استفاده از منابع پروتئین ماهیچه ها (که ماهیچه های قلب را هم شامل می شود) می آغازد تا گلوکز بیشتری را تامین کند. به علاوه گسیختگی بافت های چربی آغاز می شود که تولید کننده اسید های چربی است که سوخت بسیاری از سلول های بدن محسوب می شوند. همچنین منابع جانیشین برای گلوکز مغز از این راه تامین می شود (۲).

بعد از ۱۰ تا ۱۴ روز بدن به طور عمده برای تامین انرژی به منابع چربی تکیه می کند که باعث مصرف پروتئین های حیاتی می شود (۱). میزان چربی ذخیره شده در بدن شخص ، عامل اصلی تعیین کننده زمانی است که بدن می تواند اعتصاب غذا را تحمل کند. برای یک فرد عادی با وزن طبیعی ، منابع چربی امکان بقا بدون غذا را بین ۲ تا ۲٫۵ ماه تامین می کند. اما در مورد اعتصاب کنندگان در زندان به دلیل کاهش وزن ناشی از سو تغذیه در دوران زندان این زمان معمولا کوتاهتر است. برای مثال ۱۰ ایرلندی که در سال ۱۹۸۱ در اثر اعتصاب غذا در زندان جان باختند به طور متوسط ۶۱ روز قادر به ادامه حیات بدون غذا بودند. یکی از این زندانیان ۴۵ روز پس از اعتصاب غذا جان باخت و ۹ نفر دیگر بین ۵۷ تا ۷۳ روز پس از اعتصاب غذا جان باختند.
در مراحل اولیه اعتصاب غذا سرعت کاهش وزن در هر روز ۱ تا ۲ کیلوگرم است که ناشی از فقدان نمک و مایعات در بدن است. سرعت کاهش وزن به تدریج کاهش یافته و تا هفته سوم به طور متوسط به ۰٫۳ کیلوگرم در روز می رسد. در یک فرد سالم با وزن طبیعی مشکلات جدی جسمی زمانی آغاز می شود که ۱۸ درصد از وزن طبیعی بدن کاسته شده باشد که در بیشتر افراد ۲۵ تا ۳۰ روز پس از اعتصاب غذا اتفاق می افتد. (۳، ۴، ۵)

مشکلات جسمی

در طول اعتصاب غذا، اعتصاب کننده با مشکلات جسمی درگیر است. مشکل رایج احساس ضعف و گیجی به ویژه در حالت ایستاده می باشد که به دلیل افت فشار خون بروز می کند(۱). همچنین حالت تهوع، سردرد، درد عضلات ، درد شکم، سستی، خستگی و فرسودگی سایر مشکلات جسمی برای اعتصاب کنندگان است (۳).

کمبود آب بدن مشکلی است که به دلیل از دست دادن احساس گرسنگی و تشنگی، معمولا اعتصاب کنندگان با آن مواجه می شوند. نوشیدن مایعات کافی (حدود ۱٫۵ تا ۲ لیتر در روز که بسته به بدن شخص، میزان فعالیت و گرما متغیر است) در این دوران بسیار مهم است(۱).
سنگ کلیه، ناتوانی کلیه (که در صورت عدم درمان می تواند کشنده باشد) ، ورم (ناشی از جمع شدن آب زیر پوست به علت کاهش عملکرد کلیه) ، ضربان نامنظم قلب (۳) و بسیاری عوارض جسمی و روانی سلامت اعتصاب غذا کنندگان را در طول اعتصاب تهدید می کند.
اعتصاب غذای طولانی می تواند به آسیب های مغزی نیز منجر شود (۶).
به طور کلی وقتی بیش از ۳۰ درصد از وزن بدن در اثر اعتصاب غذا کاهش یابد، زندگی اعتصاب کننده با خطر جدی روبروست (۲).

جمع بندی

عوارض ناشی از اعتصاب غذا بر کسی پوشیده نبوده و نیست. گاهی در گذر زمان و با تکرا شرایط ، پرداختن هزینه و زمان برای رسیدن به یک خواسته جمعی از اولویت ما خارج می شود. رنج و خطری که ۱۲ زندانی مبارز میهن مان به جان خریده اند ، فراتر از یک اقدام نمادین و یک فعالیت جمعی روحیه بخش است. هدی صابر ، بابی ساندز ما شد و بهانه فریاد ۱۲ زندانی دیگر دربند. صابر سعادتمند و با افتخار از دنیا رفت. ۱۲ اعتصاب کننده اوین نیز افتخار و عزت را برای خویش تضمین کرده اند. اما ما باید چه کنیم؟ منتظر ظهور بابی ساندز های دیگری باشیم؟ یا صدایشان را در زمان حیاتشان به گوش جهان برسانیم و در تحقق خواسته های بر حقشان ، که خواسته های اولیه هر ایرانی است ، یاریگر شان باشیم.

منابع

  1. Peel, M. (1997) Hunger Strikes: understanding the underlying physiology will help doctors provide proper advice. British Medical Journal 315 (7112), 829-830.

  2. Crosby, S. S., Apovian, C. M., Grodin, M. A. (2007) Hunger strikes, force-feeding, and physicians’ responsibilities. JAMA 298 (5), 563-566.

  3. Kerndt, P. R., Naughton, J. L., Driscoll, C. E. (1982) Fasting: the history, pathophysiology and complications. Western Journal of Medicine 137, 379-399.

  4. Frommel, D., Gautier, M., Questiaux, E., Schwarzenberg, L. (1984) Voluntary total fasting: a challenge for the medical community. The Lancet 8392, 1451-1452.

  5. Faintuch, J., Soriano, F. G., Ladeira, J. P., Janiszewski, M., Velasco, I. T., Gama-Rodrigues, J. J. (2001) Refeeding procedures after 43 days of total fasting. Nutrition 17, 100-104.

  6. Sengupta, S. Turkish hunger strikers risk body and mind, The New York Times, Tuesday December 18, 2001 http://www.nytimes.com/2001/12/18/world/turkish-hunger-strikers-risk-body-and-mind.html last viewed at 4::00 PM 23/06/2011

۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

و من نمیدانم چرا فکر میکنم که حمله به اشرف کار خود مسعود رجوی است!

قرارگاه اشرف، یک پایگاه نظامی متعلق به سازمان مجاهدین خلق ایران است، که در شمال شهر عراقی خالص و در فاصله ۱۰۰ کیلومتری بغداد و ۸۰ کیلومتری مرز ایران در شرق عراق قرار دارد. اعضا و هواداران سازمان مجاهدین و برخی از ساکنان قرارگاه اشرف، از آن به عنوان شهر اشرف یاد می‌کنند. قرارگاه اشرف در سال ۱۳۶۵ خورشیدی، و پس از انتقال مرکز اصلی سازمان مجاهدین خلق ایران به عراق تأسیس شد.


اسم پایگاه نظامی اشرف، به یاد اشرف رجوی، همسر اول مسعود رجوی، رهبر کنونی آن سازمان و از زندانیان سیاسی در دوران حکومت پهلوی نام‌گذاری شده که در سال ۱۳۵۷ به هم‌راه آخرین دسته زندانیان سیاسی از زندان اوین آزاد شد و در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ به همراه موسی خیابانی نفر دوم مجاهدین در شرایطی که محل سکونت آنها در زعفرانیه، تهران توسط نیروهای سپاه پاسداران مورد حمله قرار گرفت، کشته شد.

در این واقعه علاوه بر اشرف، ۲۳ نفر از جمله موسی خیابانی مرد شماره ۲ سازمان، آذر رضایی همسر موسی خیابانی در درگیری مسلحانه کشته شدند.

بی گناهان اشرف!افرادی که خیلی از آنها در سنین جوانی بی خبر از آینده شان مغلوب شده افرادی شدند که امروزه خود رارهبران آزادی ایران مینامند.والان راه گریزی ندارند جز خودسوزی و جان فشانی برای افرادی که شاید حتی به آنها اعتقادی هم نداشته باشند!!!

عقیم کردن زنان و مردان,جدایی فرزندان از والدین و نگهداری آنها در کمپ های جدا برای ساختن ارتش آینده,بازی با اعتقادات بسته افراد کور شرکت کردن در عمليات جاري روزانه (دادگاه‌هاي تفتيش عقايد) ، غسل روزانه (پاك كردن گناهان از طريق اعتراف كتبي و شفاهي) ، گزارش خواب خود را به مسئول تشكيلاتي‌ات ، فكر نكردن به اقوام و خانواده خود ، دانستن خود به عنوان همسر رهبر تشكيلات و محرم اوهمه اینها جنایاتی است از سوی این سازمان که حتی در مقایسه با حکومت جمهوری اسلامی ایران هم وحشتناک تر و زشت تر است.



و امروز 19فروردین 1390-8آوریل2011بازهم اردوگاه اشرف و افراد چشم بسته ای که خود را قربانی بتهای مدرن میکنند.بتهایی چون مریم و مسعود رجوی که سالیان دراز حتی از حال اشرفیان بی خبرند.


مسعود رجوی همان فردی که در ابتدای عضوی ساده و ناشناخته بود و بسیاری میپنداشتند مسعود در که کشتن موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر وی دست داشته است.

و من نمیدانم چرا فکر میکنم که حمله به اشرف کار خود مسعود رجوی است!



۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

نوروز


نوروز یک جشن ملی است، جشن ملی را همه می شناسند که چیست نوروز هر ساله برپا می شود و هر ساله از آن سخن می رود. بسیار گفته اند و بسیار شنیده اید پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و و ادب تکرار ملال آور است و بیهوده «عقل» تکرار را نمی پسندد: اما «احساس» تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است و طبیعت را از تکرار ساخته اند: جامعه با تکرار نیرومند می شود، احساس با تکرار جان می گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن طبیعت، احساس، و جامعه هر سه دست اندرکارند. نوروز که قرن های دراز است بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن رو هست که این قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا بک جشن تحمیلی سیاسی نیست. جشن جهان است و روز شادمانی زمین و آسمان و آفتاب و جشن شکفتن ها و شور زادن ها و سرشار از هیجان هر «آغاز». جشن های دیگران غالباً انسان را از کارگاه ها، مزرعه ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغها و کشتزارها، در میان اتاق ها و زیر سقف ها و پشت درهای بسته جمع می کند: کافه ها، کاباره ها، زیر زمین ها، سالن ها، خانه ها ... در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و ... اما نوروز دست مردم را می گیرد و از زیر سقف ها و درهای بسته فضاهای خفه لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه ها، به دامن آزاد و بیکرانه طبیعت می کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب لرزان از هیجان آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه های شسته، باران خورده پاک و ... نوروز تجدید خاطره بزرگی




آری هر ساله حتی همان سالی که اسکندر چهره این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می کشید همانجا همان وقت، مردم مصیبت زده ما نوروز را جدی تر و با ایمان سرخ رنگ، خیمه بر افراشته بودند... “








است: خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال آن فرزند فراموشکار که، سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته های پیچیده خود، مادر خویش را از یاد می برد، با یادآوری وسوسه آمیز نوروز به دامن وی باز می گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می گیرد. فرزند در دامن مادر، خود را باز می یابد و مادر، در کنار فرزند و چهره اش از شادی می شکفد اشک شوق می بارد فریادهای شادی می کشد، جوان می شود، حیات دوباره می گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می شود. تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده تر و سنگین تر می گردد، نیاز به بازگشت و باز شناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می کند و بدین گونه است که نوروز بر خلاف سنت ها که پیر می شوند فرسوده و گاه بیهوده رو به توانایی می رود و در هر حال آینده ای جوان تر و درخشان تر دارد، چه نوروز را ه سومی است که جنگ دیرینه ای را که از روزگار لائوتسه و کنفوسیوس تا زمان روسو و ولتر درگیر است به آشتی می کشاند. نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست: نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. دنیایی که بر تغییر، تحول، گسیختن، زایل شدن، در هم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن آنچه ثابت است و همواره لایتغیر و همیشه پایدار، تنها تغییر است و ناپایداری، چه چیز می تواند ملتی را، جامعه ای را، در برابر ارابه بی رحم زمان – که بر همه چیز می گذرد و له می کند و می رود هر پایه ای را می شکند و هر شیرازه ای را می گسلد – از زوال مصون دارد؟ هیچ ملتی یا یک نسل و دو نسل شکل نمی گیرد: ملت، مجموعه پیوسته نسل های متوالی بسیار است، اما زمان این تیع بیرحم، پیوند نسل ها را قطع می کند، میان ما و گذشتگانمان، آنها که روح جامعه ما و ملت ما را ساخته اند، دره هولناک تاریخ حفر شده است قرن های تهی ما را از آنان جدا ساخته اند : تنها سنت ها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این دره هولناک گذر می دهند و با گذشتگانمان و با گذشته هایمان آشنا می سازند. در چهره مقدس این سنت هاست که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنارخویش و در «خود خویش» احساس می کنیم حضور خود را در میان آنان می بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنت هاست. در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا می داریم، گویی خود را در همه نورزهایی که هر ساله در این سرزمین بر پا می کرده اند، حاضر می یابیم و در این حال صحنه های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق می خورد، رژه می رود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می داشته است، این اندیشه های پر هیجان را در مغز مان بیدار می کند که: آری هر ساله حتی همان سالی که اسکندر چهره این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می کشید همانجا همان وقت، مردم مصیبت زده ما نوروز را جدی تر و با ایمان سرخ رنگ، خیمه بر افراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده های سرد و خاموش نوروز را گرم و پر شور جشن می گرفتند.




مسلماً بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است.... “








تاریخ از مردی در سیستان خبر می دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه جاهلی آرام کرده بود از قتل عام شهرها و ویرانی خانه ها و آوارگی سپاهیان می گفت و مردم را می گریاند و سپس چنگ خویش را بر می گرفت و می گفت: " اباتیمار : اندکی شادی باید " نوروز در این سال ها و در همه سال های همانندش شادی یی این چنین بوده است عیاشی و «بی خودی» نبوده است. اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانه پیوند با گذشته ای که زمان و حوادث ویران کننده زمان همواره در گسستن آن می کوشیده است. نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان. همه نوروز را عزیز شمرده اند و با زبان خویش از آن سخن گفته اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته اند "نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز ، خلقت جهان پایان گرفت و از این روست که نخستین روز فروردین را اهورمزد نام داده اند و ششمین روز را مقدس شمرده اند. چه افسانه زیبایی زیباتر از واقعیت راستی مگر هر کسی احساس نمی کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است. مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلماً بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلماً اولین روز بهار، سبزه ها روییدن آغاز کرده اند و رودها رفتن و شکوفه ها سر زدن و جوانه ها شکفتن، یعنی نوروز بی شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است. اسلام که همه رنگ های قومیت را زدود و سنت ها را دگرگون کرد، نوروز را جلال بیشتر داد، شیرازه بست و آن را با پشتوانه ای استوار از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلاف و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و حکومت علی داشتند پشتوانه نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت: سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه ای که در دل های مردم این سرزمین بر پا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و در دوران صفویه، رسماً یک شعار شیعی گردید، مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژه خویش، آنچنان که یک سال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه




یک سال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز.... “








صفوی آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز. این پیری که غبار قرن های بسیار بر چهره اش نشسته است، در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهر پرستان را خطاب به خویش می شنیده است پس از آن در کنار آتشکده های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمه اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می خوانده اند از آن پس با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می کرده اند و اکنون علاوه بر آن با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حکومت علی او را جان می بخشند و در همه این چهره های گوناگونش این پیر روزگار آلود، که در همه قرن ها و با همه نسل ها و همه اجداد ما، از اکنون تا روزگار افسانه ای جمشید باستانی، زیسته است و با همه مان بوده است ، رسالت بزرگ خویش را همه وقت با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و در آمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و عظیم تر از همه پیوند دادن نسل های متوالی این قوم که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منارها بند بندش را از هم می گسسته است و نیز پیمان یگانگی بستن میان همه دل های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانه دوران ها در میانه شان حایل می گشته و دره عمیق فراموشی میانشان جدایی می افکنده است. و ما در این لحظه در این نخستین لحظات آغاز آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر می افروزیم و درعمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی می گذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا می شده است با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگ هایمان می دود و روح آنان در دل هایمان می زند شرکت می کنیم و بدین گونه، بودن خویش، را به عنوان یک ملت در تند باد ریشه برانداز زمان ها و آشوب گسیختن ها و دگرگون شدن ها خلود می بخشیم و در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و خالی از خوی برده رام و طعمه زدوده از شخصیت این غرب غارتگر کرده است، در این میعاد گاهی که همه نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند با آنان پیمان وفا می بندیم امانت عشق را از آنان به ودیعه می گیریم که هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت کنیم